مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
چه سنگین است درد و ماتم تو
مگر این اشک باشد مرهم تو
دلم دلم دلم دلم دلم فرو ریخت
قدحقدح شکسته شد، سبوسبو ریخت
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
شب آخر هنوز یادم هست
خیمه زد عطر سیب در سنگر