کربلا
شهر قصههای دور نیست
رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
در هر گذری و کوچه و بازاری
پهن است بساطِ حرصِ دنیاداری
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد