پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
هنوز از جبهه میآید نسیم آشنای تو
خیالانگیز و رؤیایی عروج تا خدای تو
خبر رسید که سیصد کبوتر آوردند
ولی کبوتر بیبال و بیپر آوردند
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
وقتی که دیدمش،... چه بگویم؟... بدن نداشت
کوچکترین نشانهای از خویشتن نداشت
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت