دید خود را در کنار نور و نار
با خدا و با هوا، در گیر و دار
باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم
روزی ایران میرسد از مشهد و قم
ای حرمت قبلۀ حاجات ما
یاد تو تسبیح و مناجات ما
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
ای تن و جانت سپر هر بلا
کوفۀ تو قطعهای از کربلا
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
جامعه، دوزخی از مردم افراطی بود
عقل، قربانی یک قوم خرافاتی بود
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
تو زینت دلهایی ای اشک حماسی
از کربلا میآیی ای اشک حماسی
چه خوب، مرگ خریدار زندگانی توست
حیات طیبه تصویر نوجوانی توست
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
ما همه از تبار سلمانیم
با علی ماندهایم و میمانیم
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند
همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها میشود از دست کمان
ننوشتید زمینها همه حاصلخیزند؟
باغهامان همه دور از نفس پاییزند
لختی بیا به سایهٔ این نخلها رباب!
سخت است بیقرار نشستن در آفتاب!