این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
غبار خانه بروبید، عید میآید
ز کوچههاست که بوی شهید میآید
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
ما دردها و داغها را میشناسیم
غوغای باد و باغها را میشناسیم
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
این سجدهها لبالب چرت و كسالتاند
این قلبهای رفته حرا بیرسالتاند
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است