باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
چگونه وصف کنم شاعرانه کیست علی؟
شبیه نیست به غیر از خودش؛ علیست علی
«فاش میگویم و از گفتۀ خود دلشادم»
من غلام علیام از دو جهان آزادم
جانبخشتر ندیده کسی از تبسمت
جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
کيستی ای خندههايت رحمةٌ للعالمين
گيسوانت ليلةالقدر سماوات و زمین
اگر نوبهارم، اگر زمهریرم
اگر آبشارم، اگر آبگیرم
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه اسفند فراز آمده، سرخوش، سرشار
این چه ماهیست چنین روشن و آیینهتبار؟!
ما عشق تو را به سینه اندوختهایم
در آتش عشق، بال و پر سوختهایم
هنوز میشنوم هقهق صدایت را
صدای آن نفس درد آشنایت را
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
در کوچههای نگاهت، ای کاش میشد قدم زد
در شرح قرآن چشمت، آیه به آیه قلم زد
چرا چون شعله در شولای تن بر خویش پیچانی؟
به آن موجی که از دریا جدا افتاده میمانی
خدا مرا ز ولای علی جدا نکند
من و خیال جدایی از او؟ خدا نکند
صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق نامی برای تو نیست
مگر یتیم نبودی خدا پناهت داد
خدا که در حرم امن خویش راهت داد