ای شهید بیگناه
ای شهید مشهد چراغ
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین
نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین
حسود حُسن تو برگ گل است، شبنم هم
اسیر عصمت تو آسیهست، مریم هم
روزی که عطش به جان گلها افتاد
از جوش و خروش خویش، دریا افتاد
تو با آن خستهحالی برنگشتی
دگر از آن حوالی برنگشتی
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
دریا بدون ماه تلاطم نمیکند
تا نور توست، راه کسی گم نمیکند
عمریست گفتهایم به عشق تو یا علی:
«یا مَظهرَ العَجائِبُ یا مرتضی علی»
بیسایه مرا آن نور، با خویش کجا میبرد
بیپرسش و بیپاسخ، میرفت و مرا میبرد
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم