باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری