وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
پروندۀ جرم مستند را چه کنم؟
شرمندگی الی الابد را چه کنم؟
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
در شور و شر حجاز تنهاست علی
در نیمهشبِ نماز تنهاست علی
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
کی میشود شبیهِ تو پیدا؟ علی علی
بعد از تو خاک بر سر دنیا، علی علی
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
پرواز آسمانی او را مَلک نداشت
ماهی که در اطاعت خورشید شک نداشت
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود