حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
دلم امسال سامرّایی است و عید غمگین است
میان سفره «سامرّا» نماد هفتمین سین است
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان