من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
من شعر خوبی گفتم امّا او
از شعر من یک شعر بهتر گفت
ابرهای سیاه میگریند
باز باران و باز هم باران
ای عزّت را گرفته بی سر بر دوش
وی تنگ گرفته عشق را در آغوش
هنوز مانده بفهمیم اینکه کیست علی
برای عشق و عدالت غریب زیست علی
بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
داغ تو اگرچه روز را شام کند
دشمن را زهر مرگ در کام کند
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
خدایا تویی بنده را دستگیر
بوَد بنده را از خدا، ناگزیر
خدایا جهانپادشایی تو راست
ز ما خدمت آید، خدایی تو راست
ای جهان دیده بود خویش از تو
هیچ بودی نبوده پیش از تو
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز؟
تویی کاوّل ز خاکم آفریدی
به فضلم زآفرینش برگزیدی
به نام آنکه هستی نام از او یافت
فلک جنبش، زمین آرام از او یافت
بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده...
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
ای مدنی برقع و مکی نقاب
سایهنشین چند بود آفتاب
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی