چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را