تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
اگرچه در نظرت آنچه نیست، ظاهر ماست
سیاهجامۀ سوگت لباس فاخر ماست
عشق با نامِ شما درصددِ تاختن است
نام تو معنی دل بردن و دل باختن است
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری