ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد