عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا!
تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت