چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت