اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم