مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
سوختی آتش گرفت از سوز آهت عالمی
آه بین خانۀ خود هم نداری محرمی
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
دلم امسال سامرّایی است و عید غمگین است
میان سفره «سامرّا» نماد هفتمین سین است
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب