تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب