علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم