باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
هر چقدر این خاک، بارانخورده و تر میشود
بیشتر از پیشتر جانش معطر میشود
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
نور تو، روح مرا منزل به منزل میبرد
کشتی افتاده در گِل را به ساحل میبرد