شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
وجود، ثانیه ثانیه در تو فانی شد
طلیعۀ غزلی صاحبالزمانی شد
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
جان به پیکر داشت وقتی مشکها جان داشتند
کاش میشد ابرها آن روز باران داشتند
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد
هر کجا شد حرف از آن بانو به نیکی یاد شد
میان هلهله سینه مجال آه نداشت
برای گریه شریکی نبود و چاه نداشت
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی