شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
خون گریه کرد چشم خدا در عزا تو را
گواه سیرۀ عشق است داغداری ما
به باغبانی درد است لالهکاری ما
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
سرّ نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا، در کربلا مىماند اگر زینب نبود
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است