شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
ای ولی عصر و امام زمان
ای سبب خلقت کون و مکان
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است