گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
دل من باز گرفته به حرم میآید
درد دلهاست که از چشم ترم میآید
گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
دنیای بی نگاه تو تاریک و مبهم است
بیتو تمام زندگی ما جهنم است!
سجادهٔ اشک تو به هر جا باز است
صد جاده به سمت آسمانها باز است
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند
لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند
چون نخل، در ایستادگی، خفتن توست
دل مشتری شیوۀ دُرّ سفتن توست
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
آه ای سحر طلوع کن از شام تار من
بگذار پا به دیدۀ شب زندهدار من
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده