شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گاهی از کوچههای مدینه یک صدای قدیمی میآید
بین فرزند و مادر نشان از گفتگویی صمیمی میآید!
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟