ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين