وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
فرو میخورد بغض در گلو را
عقب میزد پَرِ هر چه پتو را
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
وضو گرفتهام از بهت ماجرا بنویسم
قلم به خون زدهام تا كه از منا بنویسم
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين