من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
از لحظههای آخرت چیزی نمیگویم
از پیکرت از پیکرت چیزی نمیگویم
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
تاریخ عاشورا به خون تحریر خواهد شد
فردا قلمها تیغۀ شمشیر خواهد شد
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود