شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
شادی ندارد آنکه ندارد به دل غمی
آن را که نیست عالم غم، نیست عالمی
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست
تا چند عمر در هوس و آرزو رود
ای کاش این نفس که بر آمد فرو رود