سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
با شمایم ای شمایان بشکهٔ دشداشهپوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون میایستید
همه گویند مجنونم همه گویند «دیوانَهم»
دلیل عاقلانه بودنش را من نمیدانم
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلالترین کوثر آمدم
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
ای سورۀ نامت، تفسیر أعطینا
زهراترین زینب، زینبترین زهرا
دارد دل ما راه نجاتی دیگر
در مشهد و در قم، عتباتی دیگر
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل غنچهها گرفت
شگفتا کرامات ماهی تمام
چه ماهی که خورشید صبح است و شام
حرم یعنی نگاه آبی دریا و طوفانش
حرم یعنی تلاطمهای امواج خروشانش
روی زمین نگذاشتی شبها سر راحت
وقتی که دیدی مستمندی را سر راهت
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو
نَمی از چشمهای توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از ردّ پای توست جنگل، کوه، صحرا هم
ای که بر روشنای چهرهٔ خود نور پیغمبر سحر داری
نوری از آفتاب روشنتر رویی از ماه خوبتر داری
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم
ای شکوهت فراتر از باور
ای مقامت فراتر از ادراک
میان بارش بارانی از ستاره رسید
اگرچه مثنوی... اما چهارپاره رسید
دنیای با حضور تو دنیای دیگریست
روز طلوع سبز تو فردای دیگریست
ای تا همیشه مطلعالانوار لبخندت
آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت
دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
دادهست تکیه مادر هستی به دیوار
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود
ای لهجهات ز نغمۀ باران فصیحتر
لبخندت از تبسم گلها ملیحتر