تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
میشود دست دعای تو به باران نرسد؟!
یا بتابی به تن پنجرهای جان نرسد؟!
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
به نام آنکه مستغنیست بالذّات
«بَدیعُ الاَرض» و «خلّاقُ السماوات»
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد