ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد