شادی هر دو جهان بیتو مرا جز غم نیست
جنت بیتو عذابش ز جهنم کم نیست
دی بود و درد بود و زمستان ادامه داشت
آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت
شکسته بالِ نوپروازها، زخمی شده پرها
بمیرم من، چه بهتی هست در چشم کبوترها!
صدا شدی و صدایت هزار واحه سفر کرد
هزار معرکه دید و هزار کوفه خطر کرد
نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
صحنهای بس جانفزا و دلنشین دارد بقیع
رنگوبو از لالههای باغ دین دارد بقیع
چه صبحی؟ چه شامی؟ زمان از تو میگفت
چه جغرافیایی؟ جهان از تو میگفت
جاریست چو باران عرق شرم به رویم
از عفو تو یا از گنه خویش بگویم؟
به خودنماییِ برگی، مگو بهار میآید
بهار ماست سواری که از غبار میآید
سلامٌ علی آلِ طاها و یاسین
به این خلق و این خوی و این عزّ و تمکین
بوی گل از سپیده میآید
اشک شوقم ز دیده میآید
پس رهسپار جادۀ بیتالحرام شد
شصتوسه سال فرصت دنیا تمام شد
باران میآمد با دعای دستهایت
در دشت میرویید گل از ردّ پایت
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
این روزها حال جهان در وضع هشدار است
برخیز و فریادی بزن! این کمترین کار است
همسایه! غم دوباره شده میهمانتان؟
پوشیدهاند رخت عزا دخترانتان
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
تا نشکفد بر پای ما زنجیرهای تازهای
رویید بر دستان ما شمشیرهای تازهای
باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
کشتند تو را، آه، در آغوش دماوند
سخت است در آغوش پدر، کشتن فرزند
نوحهسُرای حریم قدس تو هستی
مویهکناناند انبیا و ملائک
چه بود ذکر عارفان؟ علی علی علی علی
چه بود روشنای جان؟ علی علی علی علی