عارف وسط خطابۀ توحیدش
زاهد بعد از نماز پرتردیدش
ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
نه از جرم و عقاب خود میترسم
نه از کمیِ ثواب خود میترسم
نه از سر درد، سینه را چاک زدیم
نه با دل خود، سری به افلاک زدیم
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد