بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
لطف تو بیواسطه، دریای جودت بیکران
عالمی از فهم ابعاد وجودت ناتوان
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی