او غربت آفتاب را حس میکرد
در حادثه، التهاب را حس میکرد
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت
آنگاه که میرفت سفر هیچ نداشت
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
آیینه و آب، حاصل یاد شماست
آمیزۀ درد و داغ، همزاد شماست
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی