چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت
زخم من کهنه زخم تو تازه
زخمی پنجههای بیرحمیم
هر قدم یک پنجره از شوق واکردی به سویم
میتوانم از همین جا عطر صحنت را ببویم
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
لطف تو بیواسطه، دریای جودت بیکران
عالمی از فهم ابعاد وجودت ناتوان
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس