چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است