حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
گر مرد رهی، میان خون باید رفت
از پای فتاده، سرنگون باید رفت
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملۀ عالم تو و کس ناپدید
به نام آن که جان را نور دین داد
خرد را در خدادانی یقین داد...
به نام آن که ملکش بیزوال است
به وصفش عقلِ صاحب نطق، لال است
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد