سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش