شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
کربلای عمر هرکس بیگمان خواهد رسید
روز عاشورای ما هم یک زمان خواهد رسید
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما