دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما