صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما