تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟