دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟