گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
ای چشمهایت جاری از آیات فروردین
سرشارتر از شاخههای روشنِ «والتّین»
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
جايی برای كوثر و زمزم درست كن
اسما برای فاطمه مرهم درست كن
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
یک عمر در حوالی غربت مقیم بود
آن سیدی که سفرهٔ دستش کریم بود
همواره نبرد حق و باطل برپاست
هر روز برای مسلمین عاشوراست
خورشید بود و جانب مغرب روانه شد
چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شد
هيچ موجى از شكست شوق من آگاه نيست
در كنار ساحلم امّا به دريا راه نيست
پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟
این سرزمین غمزده در چشمم آشناست
تا چند از این داغ لبالب باشیم
در آتشِ آه و حسرت و تب باشیم
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
خورشید به خون نشستهام، آه! رسید
آهِ منِ دلشکسته تا ماه رسید
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش
اینجا گرفتهست مردی بر روی دست آسمان را
مردی که در قبضهٔ خود دارد تمام جهان را
در روايات ناب معصومين، در احادیث نغز اهل ولا
شرح نورانی مفاخرهایست، آیه آیه تمام نور هدی
پر کن دوباره کیل مرا، ایّها العزیز!
دست من و نگاه شما، ایّها العزیز!
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید
در راه امام حق علمداری کن
ای پیرو مرتضی علی! کاری کن
در بين ملائک از تو نام آوردهست
نام از تو شکوه ناتمام آوردهست