شب شاهد چشمهای بیدار علیست
تاریخ در آرزوی تکرار علیست
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
دیدیم در آیینۀ سرخ محرمها
پر میشوند از بیبصیرتها، جهنمها
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد