دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی