دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
فکر کردی که نمانده دل و... دلسوزی نیست؟
یا در این قوم به جز دغدغهٔ روزی نیست؟
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
ای صفت خاص تو واجب به ذات
بسته به تو سلسلۀ ممکنات
به کعبه رفتم و زآنجا هوای کوی تو کردم
جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم...
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست